گفت وگو با هاله حامدیفر، کارآفرین نمونه و مدیر عامـل شرکت سیـناژن
دفاع مقدس ، بچه هاي جدي تربيت کرده اسـت
منابع ارزي کشور براي تامين دارو محدود است، ما سعي داريم اين داروها را هم توليد کنيم. بحث ديگر صادرات محصول و تکنولوژي به خارج از کشور است..
تابستان رفته، اما گرما و آفتابش دست از سر ما برنداشته. چرخ ميخوردم توي خيابانهاي شهرک غرب و عرق ميريختم. چشمم به ساعت بود و استرس داشتم که دير برسم. سوالها را توي ذهنم بالا و پايين ميکردم و داستان سيناژن را مرور؛ شرکت داروسازياي که توانسته داروي بيماران اماسي را مشابه خارجيها توليد و روانه بازار کند. هاله حامديفري در جواني مدير عامل شده و توانسته کارآفرين نمونه کشوري هم بشود. درگير سوالهابودم که خيابان را پيدا کردم. از نگهباني رد شدم و ساختماني سه، چهار طبقه با شيرواني مشکي جلوي چشمانم ظاهر شد. سلامي دادم و وارد شدم. چند دقيقه توي لابي منتظر ماندم. صداي حرف زدن خانم حامديفر تا آنجا ميآمد. چشم چرخاندم به اين طرف و آن طرف. ديوار پر بود از تقديرنامه و تنديس؛ از وزارت صنعت و معدن تا وزارت بهداشت و معاونت علمي، فناوري رئيس جمهور.
اجازه ورود گرفتم و يک ساعتي مهمان سيناژن و مديرعاملش بودم.
خانم حامديفر، از دوران کودکي شروع کنيم. هر کسي در ذهن خودش تصويري از آينده دارد. آيا شما به آن تصوير ذهني رسيدهايد؟
واقعيت اين است که من جزو آدمهايي بودم که کودکي نکردم. اما در هر حال روياهايي داشتم و تصويري از آينده براي خودم ساخته بودم. هرچند واقعيت الان با روياهاي من خيلي تفاوت دارد. هميشه دلم ميخواست دانشمند خيلي بزرگي شوم و تمام وقتم در جهت اکتشافات علمي باشد. هرچند فعاليت الانم هم در فيلد علمي است، اما بسيار متفاوت با چيزي است که ميخواستم.
براي چه کودکي نداشتيد؟
شرايط اينطور بود. من تا 10، 11 سالگي در خانه تنها بودم. برادرم به دنيا نيامده بود. محيط خانه ما هم، محيط بزرگسالي بود. هر چند همه اينها به روحيه بچه هم بستگي دارد. بعضي دلشان ميخواهد با محيط بيرون ارتباط بگيرند و آشنا بشوند، ولي من اينطور نبودم.
مدرسه چه تاثيري بر افکار و زندگي شما داشت؟ فکر ميکنيد محيطهاي آموزشي الان تغييري کرده؟
مادرم دبير بود. به همين دليل روي مسائل درسي حساس بود و پيگيري ميکرد. از سني که وارد مدرسه شدم، مهمترين فاکتورهاي زندگي من در درس و مدرسه خلاصه شد. از موفقيت خوشحال ميشدم و از شکست ناراحت. اين ادامه داشت تا زمان دانشگاه و حتي ازدواجم. هرچند آن زمان با الان قابل قياس نيست. امکانات در دهه 60 کم بود، بچههايي که امروز حتي در مدرسههاي دولتي تحصيل ميکنند، شرايط خيلي بهتري دارند. آن زمان مدرسه غيرانتفاعي نبود، يا اگر بود، قشر متوسط امکان استفاده از آن را نداشت.
جنگ آن زمان شرايط ويژهاي ساخته بود. چون امکانات تفريحي نداشتيم، عمده فوکوسمان روي درس بود. مثل الان نبود که بچه با يک موبايل تمام سرگرميهاي اطرافش را داشته باشد. آن زمان حتي تلويزيون هم نداشتيم. برنامهها از ساعت پنج يا شش در يکي، دو کانال شروع ميشد و تا 11 شب ادامه داشت. شايد بزرگترين دليل آنکه من و همنسلانم کودکي نکرديم، همين جنگ بود. بالاخره کشور دچار تنش بزرگي بود و همه مردم را در موقعيتي جدي قرار داده بود. اگر مثلا شهر ما توي موشکباران نبود، خوشحال بوديم و زندگيمان عادي ميشد. وقتي سقف خواستههاي ما داشتن برق بود و اينکه مشقهايمان را زير نور چراغ بنويسيم و نه نور شمع، نميشود به هيچ وجه مقايسهاي بين نسل ما و الان انجام داد. کشور و ما دوران خيلي جدياي را گذرانديم.
علاقه به داروسازي و فعاليت در اين رشته چه زماني با شما همراه شد؟
راستش من تا 10 دقيقه قبل از بيرون بردن برگه انتخاب رشته قرار نبود داروسازي بزنم. ديپلمم رياضي بود و ميخواستم پزشکي بخوانم. يکي از اقوام ما تماس گرفت و گفت داروسازي آينده قابل پيشرفتي دارد. از طرفي پزشکي هفت سال طول ميکشد و داروسازي پنج يا شش سال. همين شد که من داروسازي تهران را زدم و قبول شدم.
فضاي دانشگاه چطور بود؟ امروز شما با دانشجويان ارتباط داريد و پروژههاي تحقيقاتي انجام ميدهيد، بين خودتان و دانشجويان امروزي تفاوتي حس ميکنيد؟
ما دانشجوي زماني هستيم که اينترنت نبود! دانشجوي امروز اصلا در تصورش نيست که اينترنت نداشته باشد. مثلا من براي پاياننامهام با دکتر شفيعي کار ميکردم. موضوعش سنتز بود. قرار بر اين شد مولکولي را انتخاب کنيم که تا به حال رويش تحقيق انجام نشده است. کتابخانه دانشگاه آن زمان کتابهاي مرجع شيمي را از سال 1800 تا امروز داشت. من سه ماه ورق به ورق کتابها را مطالعه کردم تا مطمئن شوم مولکولي را که انتخاب کردهام، قبلا کسي سراغش نرفته. اما دانشجوي امروز ظرف مدت يکي، دو روز يا حداکثر يک هفته، از طريق اينترنت کار من را انجام ميدهد. امکانات و شرايط اقتصادي هم وضع خوبي نداشت. بالاخره جنگ بسياري از پيامدهايش را بعد از وقوعش نشان ميدهد. هرچند دانشگاه تهران علم فوقالعادهاي در اختيار ما گذاشت. اما امکانات خوبي نبود.
دانشجويان امروز تازه بعد از فارغالتحصيلي به فکر پيدا کردن کار ميافتند، شما چطور وارد بازار کار شديد؟
زماني که من مدرکم را گرفتم، داروخانه خيلي کم بود. باز هم بايد برگرديم به شرايط کشور بعد از جنگ. يا مثلا قانوني بود مبني بر اينکه سربازها نميتوانند در داروخانههاي شهرشان فعاليت کنند. من ازدواج کرده بودم و شوهرم هم داروساز بود. مجبور بود به دليل سربازي شبها به داروخانههاي اطراف تهران برود، حقوقي هم که به خاطر سربازي ميگرفت، پنج هزار تومان بود و به هيچوجه کفاف زندگي را نميداد. از طرفي خود من هم کار پيدا نميکردم. درحاليکه خانهمان جنتآباد بود، ولي مجبور بودم در شوش شرقي و تير دوقولو و داروخانهاي نزديک ميدان خراسان کار کنم. اما الان شرايط فرق کرده. تعداد داروخانهها بسيار زياد است و فضاي کاري زيادتر. حتي الان شرکت خود ما، يعني سيناژن، براي گرفتن داروساز ماهر و کارآمد مشکل دارد.
چه زماني وارد سيناژن شديد؟ و چطور به پست مديرعاملي رسيديد؟
سيناژن سال 73 تاسيس شد؛ توسط اعضاي هيئت علمي دانشگاه که همهشان در آمريکا تحصيل کردهاند. کارشان تحقيقات روي داروهاي ژنتيکي و بيوتکنولوژي بود. دليلش هم اين بود که کشور ما بيست و چند سال در زمينه داروهاي بيوتکنولوژيک تحريم است. اين اتفاق بر خلاف اکثر تحريمها در اين چند سال نيفتاده.
من سال 77 بهعنوان مدير تضمين کيفيت وارد شرکت سيناژن شدم. سال 80 بود که مديرعامل وقت شرکت تصميم به مهاجرت به آمريکا گرفت و با نظر هيئت مديره و حمايت رئيس هيئت مديره، من بهعنوان مديرعامل سيناژن انتخاب شدم. دغدغه من هم توليد دارو بود. با تحقيقاتي که آن زمان انجام داديم، فهميديم کشور در زمينه داروهاي اماس کمبود دارد و همين شد که محصولي به نام سينووکس وارد بازار شد که کيفيتش با داروي مشابه خارجي يکي است.
به عنوان يک زن برخوردها با شما چطور بود؟ آيا بين بقيه راحت قبول شديد؟
من علاوه بر جنسيتم، سنم هم کم بود. 29 سالم بود. هرچند به خاطر حمايت رئيس هيئت مديره و باوري که به من داشت، مشکل زيادي نداشتم. شايد خانمها از حرفهاي من ناراحت شوند، ولي من مقصر اصلي را خانمها ميدانم. ما نبايد از کسي توقع داشته باشيم که به ما وجهه اجتماعي بدهد. درست است که خانمها بايد مديريت خانه را به عهده بگيرند. ولي اين با فعاليت اجتماعي منافاتي ندارد. اينطور شده که خانمها تا زماني که مجرد هستند، کار ميکنند و به محض اينکه ازدواج کردند، کار را رها ميکنند. فرقي هم نميکند شغلشان چه بوده. من دکترها و مهندسان بسياري را ميشناسم که بعد از ازدواج به اين بهانه که تامين مالي هستند، کارشان را رها کردند. دولت ميبيند 70 درصد صندلي دانشگاهها در اختيار خانمهاست، ولي وقتي به نيروي کار احتياج دارد، خيليهاشان موافق کار کردن نيستند. خب قانونگذار هم ميآيد قانوني براي محدوديت تحصيلي خانمها اجرا ميکند. اما اهميت دادن به موضوع کليد ماجراست. خيليها براي ارتباط با خانواده يا دوستانشان و مسائل ديگر با همسرشان بحث ميکنند و مجابش ميکنند، اما در بحث کار کردن زود قانع ميشوند. اين نشان ميدهد آنقدرها هم برايشان مهم نيست.
به هر حال چه در اروپا و آمريکا و چه در ايران، مسئوليت زنها بيشتر است.
من نگاه جدا به خانمها را نميپسندم. هروقت نشست و سميناري با عنوان بانوان باشد، شرکت نميکنم. چون ما يک قشر نيستيم. ما نيمي از جامعه هستيم. خودمان نبايد به اين نگاه دامن بزنيم. من در محيط کارم شرايط کاملا برابر ايجاد کردم. در سيناژن شما به نسبت کارتان پيشرفت ميکنيد. جنسيت اهميتي ندارد. اينطور نبود که مثلا بهعنوان يک خانم، امتيازات ويژهاي براي خانمها قائل شوم. شرايط يکسان برايشان ايجاد کردم. اما هميشه سعي کردم کمکشان کنم. مخصوصا زماني که خسته ميشوند، برايشان توضيح ميدهم که بچه حداکثر تا سه سالگي توجه و رسيدگي صددرصدي شما را ميخواهد. اما از پنج يا شش سالگي به بعد، حس افتخار به والدين مهمترين حس کودک شماست. براي مثال، در مدرسه اينکه مادرم ديشب چه غذاي خوشمزهاي درست کرد، آنقدرها مهم نيست که مثلا مادرم در جلسه اوليا و مربيان چه شخصيتي دارد و چه ميگويد و جايگاه اجتماعياش چيست.
برگرديم به وضعيت کاري سيناژن. تحريمهاي چند سال گذشته چه تاثيري روي فعاليت شما داشت؟
درواقع تاثير زيادي داشت، هرچند همهاش منفي نبود. بالاخره در اثر اين تحريمها ارز سه برابر شد. البته سيناژن بهعنوان يک شرکت دانشبنيان ميزان ارزبري کمتري دارد. اما به هرحال روي بحث صادرات ما تاثير زيادي گذاشت. ما الان به ارمنستان و پاکستان و روسيه دارو صادر ميکنيم. اگر تحريم نبوديم، کشورهاي ديگر هم ميتوانستند از داروهاي ما استفاده کنند.
در يک سال گذشته چطور؟ رفع تحريمها روي کار شما تاثير مثبتي داشته؟
در عمل تغيير خاصي ايجاد نشده. هرچند اين روزها خبري در مورد رفع تحريم بانک مرکزي شنيدم. فقط تحريم هم نيست، تابويي که از ايران ساختند، بايد از بين برود.
شما بهعنوان شرکتي که با شرکتهاي خارجي و مراکز علمي ارتباط داريد، تلاشي براي شکستن اين تابو کردهايد؟
در بحث علمي هم ما را تحريم کردند. مثلا ارديبهشت امسال سميناري در ترکيه بود و قرار بود من سخنراني داشته باشم. دو هفته قبل از سمينار تماس گرفتند و گفتند چون کشور شما تحريم است، نميتوانيد سخنراني کنيد. اين تحريمها دارد روي وجهه علمي کشور ما هم تاثير ميگذارد. کار يک شرکت و دو شرکت نيست. تبليغات آنقدر در رسانههايشان زياد بوده که فقط با تغيير رويه همان رسانهها عوض ميشود.
باز هم برگرديم به سيناژن و فعاليتش در مورد بيماري اماس. به غير از ساخت دارو، با بيماران هم ارتباط مستقيمي داريد؟
ما از هشت سال پيش دو داروي اصلي بيماران اماس، يعني سينووکس و رسيژن، را توليد ميکنيم. ما توانستيم دغدغه بيماران اماس براي تهيه دارو را از بين ببريم. در سال 91 که اوج تحريمها بود، بسياري از داروها در بازار به کمبود خورد، به غير از داروهاي اماس. درحاليکه کيفيت داروهاي ما مشابه داروهاي خارجي است. در زمينه قيمت هم يکششم آنهاست. پس ما سه اولويت بيماران، يعني وجود دارو، قيمت دارو و کيفيتش را تا حد ممکن از بين برديم.
من شخصا با بيماران در ارتباط هستم. چت رومها و وبلاگهايي وجود دارد که من هم عضوشان هستم و از نزديک با بيماران صحبت ميکنم. اگر مشکلي داشته باشند، با ما در ميان ميگذارند و ما هم تا حد ممکن حلش ميکنيم.
آينده کاري سيناژن را چطور ترسيم کرديد؟
منابع ارزي کشور براي تامين دارو محدود است. داروهاي سرطاني و هموفيلي و بيماريهاي کليوي قيمت بسيار زيادي دارد. ما سعي داريم اين داروها را هم توليد کنيم. بحث ديگر صادرات محصول و تکنولوژي به خارج از کشور است. مثلا داروهاي اماس ما صددرصد بازار روسيه را در اختيار دارند. ما داريم دو محصول در اروپا به ثبت ميرسانيم که بتوانيم آنها را تا سه سال ديگر آنجا عرضه کنيم. بحث ديگر کشف و ارائه داروهاي جديد است که برنامه 10 ساله شرکت ماست.
سوال آخر در مورد شرکتهاي دانشبنيان و حمايتهاي دولت است. آيا از طرف دولت قدمي براي شما برداشته شده؟
چند سال پيش قانوني تصويب شده بود در مورد حمايت از شرکتهاي دانشبنيان. خوشبختانه در دولت جديد گامهايي براي اجرايي کردن اين قانون برداشته شده است. هرچند صحبتهايي شده، مثلا اينکه بحث معافيت مالياتي در مورد شرکتهاي بزرگ اعمال نشود. اين درست نيست. چون شرکتهاي بزرگ به نسبت شرکتهاي کوچک و تازهتاسيس شکنندگي بيشتري دارند. در هر حال معاونت علمي رئيس جمهور دارد در اين زمينه کار ميکند و مشوقهايي ارائه ميدهد. ما هم اميدواريم همين روند ادامه داشته باشد.
منبع: مجله سرآمد
ارسال به دوستان